خداوندا اگر روزي تو از عرشت به زير آيي
لباس فقر را پوشي
غرورت را براي تكهاي نان به زير پاي نا مردان گذاري
زمين و آسمان را كفر ميگويي
اگر با مردم آميزي
شبانان در پي روزي ز پيشاني عرق ريزي
و شب آزرده و خسته
تهيدست و زبان بسته
تن خود را به دست خواب بسپاري
لبان تشنه را بر كاسه مسين قيراندود بگذاري
وقدري آن طرف تر
خانه هاي مرمرين بيني
و دستانت براي سكهاي در اين سو و آن سو در گذر باشد
به اميدي كه شايد رهگذاري از درونت با خبر باشد
زمين وآسمان را كفر ميگويي
اگر روزي بشر گردي
زحال ما با خبر گردي وبا چشمان خود نا مردميها را ببيني
پشيمان ميشوي از قصه خلقت از اين بودن
از اين بدعت
زمين و آسمان را كفر ميگويي
نميگويي؟؟؟؟؟

(yashasin)